تاب ها

تاب ها

مثل تاب بی تابی مثل رنگ بی رنگی
تاب ها

تاب ها

مثل تاب بی تابی مثل رنگ بی رنگی

بهانه

سرمای پنجره

سجده گاه شیشه ای

و تسکین پریش پار و پیشانی

از چشمی که منم

خط فاصله

تا عروس برفپوش درخت و... .


بهانه می بندم

دهانه می بندم

خاموش شو ای آتش فشان

رحم کن بر دوش کوه کشان(که کشان)

...

... .


هرگز نمی دانیم می رویم

هنگام که روانه ایم

در به شوخی می بندیم

سرنوشت در پی ما میآید

و کلون در را می اندازد

و ما را دیگر دیداری نیست.

امیلی دیکنسون

پ.ن: کاش دیداری بود...دلم بدجوری برات تنگ شده...برای بوی پیراهنت و لمس حضور مهربونت...حالا یک شب در میون مگر به خواب ببینم که هستی و... .با رفتن تو هر چه عزیز است یاد توست... .